به نام خدا 


سوال و جواب 


سوال: هدفت از وبلاگنویسی چیه ؟؟ 


جواب : پرداخت زکات علم و به اشتراک گذاشتن دانش با مردم 


سوال : از وبلاگنویسی به کجا می خواهی برسی؟


جواب : به کسب رضای خداوند 


سوال :  چرا تمام راههای ارتباطی را بسته ای ؟ 


جواب : اینطوری بهتر می توانم نیاز مخاطب را تشخیص دهم و در سکوت و آرامش و تمرکز و با اعصاب راحت و با کمک حس ششم و البته مشاهده نتایج جستجوهای کاربرها در بخش آمار ؛ می توانم به صورت غیر مستقیم با مردم در تماس باشم و نیازهای آنها را حدس زده و پاسخ بدهم . 


من برای تولید محتوا و  خدمت به مردم واقعا به سکوت و آرامش و  جای خلوت  و اعصاب راحت  نیاز دارم . هرنوع هیجان و استرس  مانع از  ادامه ی کار می شود 

ضمنا من درونگرا هستم و در حضور جمع افراد ؛ انرژی ام را از دست می دهم و خسته می شوم . بنابراین بطور غریزی ؛ فقط در خلوت و سکوت و تفکر و گوشه نشینی  می توانم انرژی کسب کنم و بطور عیر مستقیم و از راه دور  به مردم خدمت کنم . 


سوال :  از کجا و چگونه نیاز  مردم را تشخیص می دهی ؟؟ 


جوال : اول با مشاهده کلمات کلیدی که مردم با کمک آنها و از طریق جستجو در  نتایج گوگل  مستقیما به وبلاگ وارد  شده اند  حدس می زنم که مردم به چه جیزهایی نیاز یا علاقه دارند . 


دوم : اگر در  مدتی طولانی مثلا چند سال بصورت پی در پی  شاهد همین جستجوها و همین کلمات کلیدی بودم آنوقت با کمک حس ششم حدس می زنم که مخاطب واقعا به چه  چیزی نیاز دارد و بر اساس همین نیاز ؛ محتواهای جدید را  تولید خواهم کرد . 


سوال : چرا به  موضوعات مختلف و بعضا متضاد  پرداخته ای و سعی نکردی بطور منظم  و سلسله وار و مدون ؛ مطالب یکسان و ترتیبی را منتشر کنی و  چرا اینهمه بی نظمی و گسستگی  و شلختگی در مطالب دیده می شود و هیچ مطلبی کامل نیست و به هر موضوعی فقط یک ناخنک زده ای و بعد آنرا رها کرده ای و تمام نوشته هایت ناقص و نیمه کاره هستند ؟؟؟ 


جواب : چون ذهن ام اینگونه است . یعنی از مدل تفکر منظم و قاعده مند پیروی نمی کند و دوست دارد از مدل تفکر انعطاف پذیر و خارج از چارچوب بهره بگیرد . 


من از کودکی مدام در حال تفکر بودم و از  چهار سالگی به دنبال این بودم که خدا را بشناسم و درنتیجه به نجوم و کیهان شناسی و  الهیات و کتب تاریخی و اخلاقی و دینی و فلسفی و مجلات علمی - تخیلی علاقه مند شدم . 


از کودکی با خدا دوست شدم و با هیچکس در زندگی دوست نشدم زیرا فقط به خدا عشق می ورزیدم و از خلوت گزینی و صحبت کردن با خدا از همان چهار سالگی  لذت می بردم . 


من یک انسان خیالباف و رویا پرداز و کنجکاو و جستجوگر  و آرمان گرا و حقیقت یاب  هستم و به موضوعات مختلف فکر می کردم و به دنبال کشف حقیقت و فلسفه ی زندگی می گردم . 


از  پنج سالگی  تلاوت قرآن را با کمک اعضای خانواده یاد گرفتم و از همان  پنج سالگی متوجه شدم که قرآن پر از تناقض است و اسامی چهارده معصوم در قرآن نیست و فهمیدم که یک جای کار ایراد دارد . 

.

چهار ساله بودم که حکومت عوض شد و مدام سرودهای انقلابی را از رادیو گوش می دادم و لذت می بردم و از همان موقع عاشق موسیقی شدم . 


پنج ساله بودم که در جاده کرمان - زرند ، شب هنگام  و در زمستان سرد و خشک  با یک گروه از مردم عصبانی و سلطنت طلب برخورد کردم که با چوب به شیشه ماشین نیسان که من در آن بودم  ضربه می زدند و این شعار را سر می دادند : 


"  جاوید شاه !   جاوید شاه ! " 


البته فقط شعار دادند و بعد به راه خود ادامه دادند . 


از شش سالگی کتابهای مختلف در موضوعات مختلف مطالعه می کردم و عاشق مطالعه بودم . 


تقریبا از  هفت سالگی تمام کتابهای شهید دستغیب و شهید مطهری و کتابهای موسسه در راه حق شهر قم را مطالعه می کردم . 


کتاب معروف  " سیاحت غرب " نوشته آقا نجفی قوچانی را بارها در دوران کودکی مطالعه می کردم و عالم برزخ را در ذهنم تجسم می نمودم . 


بارها کتاب معراج پیامبر اسلام و کتابهای داستان و رمان  خصوصا رمان های تاریخی و سیاسی را  مطالعه می کردم . 


بارها کتاب معروف " داستان راستان " شهید مطهری را مطالعه می کردم . 


کتابهای معروف مثل " پیر مرد و دریا "  و "، برف های کلیمانجارو "  و سایر کتابهای انتشارات پنگوئن و ارنست همینگوی را مطالعه کردم . 


همیشه مجلات علمی -تخیلی و مباحث مربوط به موجودات فضایی و فرازمینی را مطالعه می کردم و عکس های این موجودات عجیب و زیبا  را  نگاه می کردم 


گلستان سعدی و دیوان حافظ و  اشعار سایر شاعران را بارها  با شوق و ذوق مطالعه می کردم . 



کتاب " حجله ی خونین " را بارها مطالعه کردم و به عوارض خطرناک  جلق و خود ارضایی  پی بردم و آشنا شدم 


فهمیدم که انسان معتاد به جلق را نباید به زور  ازدواج داد زیرا ممکن است به قیمت جانش تمام شود . 



در همان دوران بود که از طریق رادیو ایران  و بلندگوی مساجد ؛ با  صدای زیبای استاد عبدالباسط و استاد سعید مسلم و استاد شجریان و استاد شهرام ناظری   آشنا شدم و به تلاوت قرآن و آواز روی آوردم !! 


خلاصه اینکه کودکی بسیار عجیب و غریبی داشتم و  من به یک  فیلسوف و متفکر  و ایده پرداز تبدیل شدم !!!! 



حالا من مانده ام و یک ذهن درگیر که همچون یک کارخانه و بطور اتوماتیک و شبانه روزی و بی اختیار  به به موضوعات مختلف فکر می کند و حتی یک لحظه نیز آزاد و رها نمی شود . 



حالا منتظرم ببینم مخاطب به دنبال چیست و به چه چیزی  نیاز دارد  تا بر اساس نیاز مردم ؛ محتوای جدید و مفید تولید و منتشر کنم . 



پایان