تجربیات-وحیدمی-در-ویندوز-بخش-اول
به نام خدا
تجربیات-وحیدمی-در-ویندوز-بخش-اول
تجربیات وحیدمی در ویندوز - بخش اول
از این پست ، تا پست شماره 4996 ، قصد دارم دستکم 3000 پست را که فقط شامل تجربیات و آزمایشاتم روی سیستم عامل ویندوز بوده است را منتشر کنم .
این تجربیات و آزمایشات ، از سال 1377 شروع شده و تا سال ..... ادامه خواهد داشت !!
یعنی تا وقتیکه زنده باشم و چیزهای جدید را در ویندوز تجربه کنم ، این تجربه ها را با شما به اشتراک می گذارم
شاید که این تجربه ها ، به نفع شما باشد و مشکلات شما را حل کنند
امیدوارم که این تجربیات ، مفید باشند و مشکلات مردم را برطرف نمایند و مردم را از تردید و سرگردانی نجات دهند
این تجربیات شامل تمام موضوعات این وبلاگ نیز می باشد
شروع شرح تجربیات :
من نخستین بار در اوایل دهه 1360 هجری شمسی با کامپیوتر آشنا شدم !!
البته از طریق تلویزیون !
همیشه دوست داشتم با کامپیوتر کار کنم
سالها پیش ، تلویزیون ایران ، یکسری نرم افزاری تخصصی ویندوزی را آموزش می داد اما من که اصلا کامپیوتر نداشتم و فقط یک نوجوان بودم ، هیچی متوجه نمی شدم
پس از مدتی تماشای این برنامه ها ، خسته شدم و دیگه به کامپیوتر فکر نکردم !!
نخستین بار که در دنیای واقعی و از فاصله نیم متری ، با کامپیوتر آشنا شدم ، حدود سال 1368 هجری شمسی بود
یعنی در آزمایشگاه دبیرستان
معلم پشت یک کامپیوتر با کیس افقی نشسته بود . مانیتور روی کیس بود و او صفحات گرافیکی را با سرعت جابجا می کرد
من و همکلاسی هایم که هیچ چیزی از کامپیوتر نمی دانستیم و فقط 15 سال سن داشتیم ، از فاصله نیم متری و به حال ایستاده و از پشت صندلی معلم ، به صفحه خیره شده بودیم !!!
معلم حتی یک کلمه توضیح نداد که این چیست و او در حال انجام چه کاری است ؟؟
فقط بلد بود با کیبورد و ماوس بازی کند و مدام بین صفحات پنجره مانند ، جابجا شود !!!
امروزه می دانیم که این نوع کامپیوترها ، ساخت شرکت کمودور بودند !!
همان کامپیوترهای ارزان و محبوب و قدرتمند دهه 1360 هجری شمسی در ایران
آن زمان ، هنوز کامپیوترهای سازگار با شرکت آی بی ام و محصولات شرکت های اپل و مایکروسافت ، به ایران وارد نشده بود
اینترنت هم هنوز به ایران وارد نشده بود
اما من و همکلاسی هایم این توفیق را داشتیم که برای نخستین بار با کامپیوتری افقی که یک مانیتور روی آن بود در دنیای واقعی ، آشنا شویم
هیچکس هیچ سوالی نکرد و سکوت محض حکمفرما بود
ما در آزمایشگاه بودیم و این کامپیوتر ، به آزمایشگاه دبیرستان تعلق داشت .
این اتفاق ، فقط همین یکبار رخ داد و متاسفانه تکرار نشد
گذشت و گذشت تا سال 1371 هجری شمسی که من استخدام شدم و قرار بود به تهران بروم و دوره آموزش کامپیوتر را ببینم
اما رئیس ام در حق من نامردی کرد و یکی از همکاران را بجای من به تهران فرستاد و او رفت و دوره دید و برگشت و اتاق کامپیوتر را ساخت و کفپوش را نصب کرد و کولر گازی را نیز نصب کرد !!
من خیلی ناراحت شده بودم زیرا رئیس به من قول داده بود و من کاملا آماده شده بودم که به تهران بروم و دوره ببینم !
اما بدقولی و عهد شکنی رییس بدذات و حسود و خبیث ، مانع از این شد که من در محل کارم و در سال 1371 هجری شمسی ، دوره کامپیوتر را ببینم .
همکارم پشت یک کامپیوتر امروزی با کیس عمودی نشست و شروع به کار کرد !!!
سالها گذشت تا اینکه در سال 1376 هجری شمسی ، من در نمایشگاهی که کار می کردم با یک کامپیوتر با کیس افقی و مانیتوری که رویش بود کار کردم
اما سیستم عامل نداشت .
یک سرباز را متصدی این کامپیوتر کرده بودند و او سیست عامل را درون یک فلاپی دیسک کرده بود و به من نداد !!
من اجازه نداشتم با کامپیوتر کار کنم اما او که یک سرباز صفر بود ، این اجازه را داشت که با کامپیوتر دولتی و نظامی کار کند !!!!!!
این در حالی بود که من یک نظامی کادر پایور بودم . یعنی کادر رسمی و با آن سرباز نیز همکار بودم و در یک غرفه بودیم !!
یک سال بعد که من از آن محل کار مزخرف بیرون آمدم و به ستاد لشکر 41 ثاراا... برگشتم ، تصمیم نهایی ام را گرفتم !!
با خودم گفتم :
یا مرگ ، یا کامپیوتر !!!!
از سال 1377 هجری شمسی با وجود اینکه در گردان جنگ نوین ( جنگهای سلاح کشتار جمعی یعنی شیمیایی - مکروبی - رادیو اکتیو ) ، بیکار بودم و می خوردم و می خوابیدم ، اما عشق به کامپیوتر ، لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت
خودم در گردان جنگ نوین بودم اما دلم در مرکز فرماندهی و کنترل لشکر و اتاق کامپیوتر بود
بالاخره دل به دریا زدم و با کسب اجازه از رئیس ام که آدم خوش اخلاق و مهربانی بود و خودش نیز مثل من از شدت بیکاری مگس می پراند ، به مقر مرکز فرماندهی و کنترل لشکر ثارا... رفتم و پس از ابراز علاقه به کامپیوتر و با کسب مجوز از مسول مرکز و هماهنگی با کارمندان آنجا و بدون اینکه سازمان حفاظت اطلاعات به من مجوز داده باشد ، به درون اتاق کامپیوتر رفتم
بالاخره در سال 1377 هجری شمسی و بصورت قاچاقی ، به آرزوی دیرینه ام رسیدم و کامپیوتر با کیس عمودی یعنی همین کامپیوترهای امروزی اما پنتیوم 2 را لمس کردم و از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم !!
همانجا بود که با ویندوز 95 و داس و فوتوشاپ 6 و دلفی 6 و ویژوال استودیو 6 ، آشنا شدم
همانجا بود که شروع کردم به تایپ در محیط آفیس 97 و ورد 97 و تایپ گزارشات خیلی محرمانه و سری !!!!
همان موقع بود که این سوال در ذهنم شکل گرفت :
مگر نمی گویند که کامپیوتر فقط زبان ماشین یعنی 0 و 1 را می فهمد پس این زبان ویژوال بیسیک که در داخل ورد 97 است و آن یکی ویژوال بیسیک اصلی که مستقل است ، چطوری دستورات بیسیک را به زبان ماشین ترجمه می کنند ؟؟؟
این دستورات در کجای بدنه ی نرم افزار قرار می گیرند ؟؟؟
بیسیک با کمک چه ابزاری به زبان ماشین ترجمه می شود ؟؟؟
این سوالات مرا رها نکرد تا اینکه به مرور زمان با اولین ابزار هک یعنی نرم افزار مشهور Resource hacker آشنا شدم
این نرم افزار را از یکی از فروشگاه ها خریدم و به محل کار بردم و با کمک آن ، ویندوز 98 و فوتوشاپ 6 را به زبان فارسی تغییر دادم !!
یعنی زبان رابط کاربری ویندوز و نرم افزارهای کامپیوتر دولتی را با کمک این ابزار ، تغییر دادم و کل ویندوز را فارسی کردم !!!!
دومین ابزار کرک که با او آشنا شدم و مرا به کدهای زبان ماشین ، نزدیک کرد ، exe scope بود
سومین ابزار کرک ، یک hex editor بود
چهارمین ابزار کرک ، C32asm بود
پنجمین ابزار کرک ، w32dasm بود
ششمین ابزار کرک ، ollydbg بود
و الی آخر ...
کم کم به این فکر افتادم که همان بلایی را که بر سر کامپیوتر دولت آوردم بر سر کامپیوتر شخصی ام که در سال 1380 خریدم بیاورم
لذا ویندوز کامپیوتر خودم را نیز فارسی کردم
آن موقع فقط ویندوز 98 بود
مکان کناری مان که مرکز پیام بود ، ویندوز 3 را بکار می برد !!
من بعدها ویندوز ایکس پی را که روی کامپیوترم نصب کرده بودم به محل کار اوردم و روی کامپیوترهای ضعیف محل کارم نصب کردم !!
خیلی سنگین بود !!
زیرا فق 64 مگابایت حافظه ram داشتند و پردازنده شان پنتیوم 2 بود !!!
من در مرکز پیام ، قدری با ویندوز 3 نیز کار کردم
اما در محل کار خودم !! به لطف ویندوز 98 ، مستقیما با سیستم عامل داس نسخه 6.22 نیز کار کردم
همان سالها بود که به آموزشگاه رفتم
خودشان به ما گفتند که در سیستم عامل داس و در محیط برنامه nc هرگز نباید کامپیوتر را مستقیما خاموش کرد
اما وقتیکه من از طریق برنامه nc به برنامه ی word وارد شدم و از مربی آموزشگاه کمک خواستم ، توصیه اش را فراموش کرد و کامپیوتر را مستقیما خاموش کرد و دیگر .....
کامپیوتر آموزشگاه توسط مربی خودشان ، به فنا رفت
زنگ زدند به یک مهندس سخت افزار .
آمد و کیس را باز کرد و گفت :
متاسفم ، تسلیت می گویم ! کامپیوتر کاملا کرش کرده و باید به شرکت بیاوریدش تا ما درست ش کنیم !!!
بعد از این اتفاق بود که دیگه به هیچ آموزشگاهی نرفتم و خودم با خریدن کامپیوتر شخصی ، همه چیز را یاد گرفتم .
بجز یک چیز :
نصب ویندوز
از یک سرباز وظیفه که بر کامپیوتر مسلط بود درخواست کردم روش نصب ویندوز را به من یاد بدهد . او با ترس و لرز به اتاقم وارد شد و به صورت واضح گام به گام ، روش نصب ویندوز 98 را به من یاد داد .
من نیز یاد داشت کردم و بعدا این روش را ابتدا روی کامپیوتر شخصی ام و سپس روی کامپیوتر دولت ، اجرا کردم و همان موقع بود که ویندوز ایکس پی را به زور روی این کامپیوترهای درب و داغون دولتی نصب کردم !!!
بالاخره من در سال 1380 هجری شمسی و پس از موافقت سردار عبدالمحمد رئوفی نژاد ، از جنگ نوین انتقالی گرفتم و به مرکز فرماندهی و کنترل لشکر ثارا .. منتقل شدم .
البته به درخواست خودم و به خاطر علاقه ی شدید و دیوانه وار به کامپیوتر
می دانید چرا ؟؟
چون من می دانستم که در جنگ نوین ، هیچ مهارت و تخصص و شعلی را یاد نمی گیرم و بعد از بازنشستگی به یک موجود بی خاصیت تبدیل خواهم شد
لذا عمدا محیط گرم و نرم گردان جنگ نوین را رها کردم و خودم را به جهنمی سوزان به نام مرکز فرماندهی و کنترل منتقل کردم تا مهارت و تخصص یاد بگیرم تا بعد از بازنشستگی ، بتوانم یک مغازه خدمات کامپیوتری راه بیاندازم و کسب درآمد بکنم !!!
بله من از همان موقع و حتی از سالها قبل تر یعنی از سال 1371 ، به فکر دوران بعد از بازنشستگی بودم !!
من در سال 1371 و 1372 به فنی حرفه ای رفتم و الکترونیک را آموزش دیدم و خودم کتابهای مربوط به الکترونیک و الکترومکانیک و تعمیر یخچال و تلویزیون و کامپیوتر را خریده بودم
نقشه های تلوزیون سیاه و سفید را خریدم
من از کودکی عاشق آهن ربا و مغناطیس و برق بودم و دوست داشتم مهندس برق بشوم
اما بعد از چند بار برق گرفتگی با برق سه فاز در کارگاه سیم پیچی ، تصمیم گرفتم مهندس الکترونیک بشوم و بعد تصمیم گرفتم مهندس کامپیوتر بشوم
زیرا کامپیوتر از دو رشته قبلی ، با کلاس تر بود و خطر برق گرفتگی نیز در کار نبود
سه بار ، برق سه فاز کارگاه سیم پیچی مرا گرفت و من زنده ماندم !!
بگذریم خلاصه اینکه در دهه 1380 من حس می کردم از یک انسان خنگ و کودن و زودباور ، به یک انسان هوشمند و متفکر تبدیل شده ام
زیرا حقیقتا کامپیوتر ، ذهن مرا باز کرد و دید مرا به دنیا عوض کرد و بهره ی هوشی ام را افزایش داد
من نخستین بار با زبان ویژوال بیسیک 6 و سپس با زبان ویژوال سی پلاس پلاس 6 و سپس زبان دلفی 6 برنامه نویسی کردم
یعنی در همان دهه 1380 و در محل کارم
اما هیچوقت نتوانستم با زبان ویژوال فاکس پرو 6 کار کنم و هیچ وقت هم زبان فاکس پرو را یاد نگرفتم !!
من صبح ها با کامپیوتر محل کار ، و عصرها و شبها با کامپیوتر شخصی ام ور می رفتم و چیزهای جالب و جدید را کشف می کردم .
یعنی همان اوایل دهه 1380 و پس از انتقالی و کسب مجوز از سازمان حفاظت اطلاعات لشکر
شبانه روز کار می کردم . جمعه و عید و عاشورا کار می کردم .
پادگان خالی از نیرو بود و من و مرکز پیام و افسر جانشین ، تنها کسانی بودیم که روزهای جمعه و شب ها در ستاد لشکر ثاراا... زندگی می کردیم !!!
من این تنهایی ترسناک را با کمک کامپیوتر و نرم افزارهایش ، برطرف می کردم
نرم افزار برگ سبز ( نرم افزارهای جالب ویندوز )
نرم افزار ماندگار و یادگار ( موسیقی سنتی و کلاسیک و پاپ )
یادش به خیر . چه دورانی بود
من و کامپیوتر با همدیگه دوست شده بودیم
و این دوستی تا الان ادامه دارد
این داستان ادامه دارد ......
