مقاله مرتبط :


انسان مرموز است



+

+


به نام خدا

کافر همه را به کیش خود پندارد


همگی ، این ضرب المثل معروف فارسی را شنیده ایم و یا به زبان آورده ایم .



به کلمات کلیدی نگاه کنید تا متوجه حرفهایم بشوید .


افرادی را در زندگی می بینیم که آشنا و قوم و خویش هستند . هیچکار مثبتی برای آدم انجام نمی دهند در خوشیها و عیش و نوش ها و گردشها و مسافرتها و زیارتها و عروسیها و جشن هایشان ما را آدم حساب نمی کنند و دعوت نمی کنند و حتی یک تماس نمی گیرند  ولی در عزاداری ها  مثل قوم مغول به خانه و گوشی تلفن حمله می کنند و تحت فشار روحی و استرس قرار می دهند بعد باید منت کشی بکنیم تا سوار ماشین های فکستنی و درب و داغون شان بشویم و باد و فیس و افاده ها و منت گذاشتن هایشان را تحمل کنیم و سکوت کنیم .


بعد ، در همان مراسم عزاداری طوری با انسان رفتار می کنند که گویا ما آدم نیستیم و میت ، به ما تعلق نداشته و فقط سهم آنها بوده است !!!


وقتیکه نزدیکترین اقوام درجه ی یک ات هنگامیکه دست ات را با تشر از روی جسد  مادرت پرت می کند و می خواهد بگوید که تو بچه ی مادرت نیستی . تا حالا کجا بودی ؟؟؟  دلت می خواهد با مشت بزنی پس کله اش و خون کثیف اش را روی کفن مادرت بریزی ولی به حرمت میت که مادرت می باشد ، خشم خود را فرو می خوری . اما تا کی باید خشم خود را فرو بخوریم تا عقده ای شویم و بعد که درد دل می کنیم ما را به عقده ای بودن متهم کنند و مسخره کنند .


+

ایده :


وقتیکه در شادی هایشان ما را داخل آدم حساب نمی کنند یعنی نباید در عزاداریهایشان نیز سهیم باشیم و باید تلافی کرد . اینطوری شاید  آدم شوند .  مشت در مقابل مشت . چشم در مقابل چشم . یعنی دوئل .


به یاد بازی معروف  جی تی ای سن آندریاس افتادم که وقتی شخصیت اصلی داستان به سر قبر مادرش می رود برادرش با خشم به او می گوید تا حالا کجا بودی ؟؟؟


شخصیت اصلی داستان همان سیاهپوست فلک زده ی بدبخت بود که از سواحل شرقی به سن آندریاس آمده بود و نامش سی جی بود . CJ  . بازی    GTA 5   . بازی ساخت شرکت راک استار .



بله من در حکم همان سی جی هستم . بدشانس و پر از دشمنان رنگارنگ . از خودی تا غریبه . 

دیالوگ سی جی : هی او مادر من هم بود .


برادرش : پس این پنج ساله گذشته کجا بودی ؟؟؟؟



البته من تا یک هفته قبل از مرگ مادرم در کنارش بودم ولی اقوام درجه یک ، با زهر مادرم را به قتل رساندند  و از ترس کالبد شکافی و رسوایی و وارد شدن اتهام قتل در دادگاه  ، قبل از مرگ او را به بیمارستان منتقل کردند تا توسط پرسنل اورژانس  کشته شوند نه توسط  آنها . در حالیکه از قبل ، مسموم شده بود و مرگ اش نزدیک شده بود . من آثار کبودی و سیاهی و مسمومیت را در جسم اش دیدم و فهمیدم که این بی شرفها که اسم خودشان را اقوام درجه یک گذاشته اند او را مسموم کردند تا خانه ی پدری را از زیر پای مادرم بیرون بکشند و مثل افعی خانه را بلعیدند البته تحت عنوان وقف !!!!!



تف توی شرف چنین اقوام و خویشان .



خودشان هزار جنایت کردند ولی مرا به جنایت و سنگدلی متهم کردند .


 بدتر از همه اینکه  هیچکاری انجام نمی دهند  و کلی توقع بیجا و بی مورد دارند اما بعد می گویند : آدم نباید بابت کارهای خوبی که در حق دیگران کرده توقع داشته باشد !!!




جل الخالق !!

خودشان هزار جور توقع احمقانه و بیجا داشته و دارند و ما مثل بز سرمان را پایین انداختیم و حاجت شان را براورده کردیم و لال مونی گرفتیم و حرف نزدیم و منت نگذاشتیم و توقعی نداشتیم و سکوت کردیم اما خودشان می گویند توقع نداشته باش !!!!


خیلی جالب است که انسانها ، دست پیش را می گیرند که پس نیفتند !


از این دست آدمها را ، هم در میان قوم و خویش و هم در میان انسانهای غریبه می توان دید و خون دل خورد و سکوت کرد .


اما همین سکوت ما را به یک انسان عقده ای تبدیل می کند که به ناگاه مثل کوه آتشفشان سرباز می کند و فوران می کند و خشک و تر  را با هم می سوزاند .



امروز آتشفشان خشم ام فوران کرد و تمام اقوام و فامیل را مسدود کردم تا از شرشان خلاص شوم .



کسانیکه خودشان هزار جور بی اخلاقی  و جنایت و خیانت را بر ما روا کردند خیال می کنند ما نیز مثل خودشان بی اخلاق و جنایتکار هستیم . ولی اشتباه می کنند ما کافر نیستیم که دیگران را به کیش خود پنداریم . ما از هیچکس هیچ توقعی نداریم و سرمان را مثل گاو پایین می اندازیم و افسوس می خوریم .


هی می گویند : فلانی عزادار است . با او همدلی کن .  اما چرا همین فلانی وقتیکه ما عزادار هستیم ما را بی عزت می کند و در حضور دهها انسان ، تحقیر می کند ؟؟


همدلی توی سرش بخورد لااقل  اهانت نکند  .


ما همدلی کنیم درحالیکه دیگران هیچ ارزشی برای ما قائل نیستند و ما را داخل آدم حساب نمی کنند ؟؟؟


پاداش دلسوزیها و همدلی ها را دیدم . سنگ صبور همه بودم در حالیکه خودم بیشتر از تک تک افراد فامیل ، داغ دیده بودم و عزادار بودم اما سالها گذشت و هیچکس نگفت : وحید . خرت به چند ؟؟؟


حالا من که کوه صبر و مصیبت و داغ هستم باید همدلی کنم . اما گویا قرار نیست کسی با خودم همدلی کند تا اینهمه داغ و مصیبت را فراموش نمایم . یعنی من دل ندارم ؟؟ یعنی من احساس ندارم ؟؟ یعنی من داغدار نیستم ؟؟؟ یعنی من نیاز به همدلی ندارم ؟؟؟ 


سرتان را به در نیاورم . خودتان بهتر می دانید که ما انسانها چقدر بی رحم و خشن و بد ذات هستیم ولی خودمان را از خدا هم پاکتر و معصومتر می دانیم  و البته بدذاتیها و بی اخلاقیهای خود را به همدیگه نسبت می دهیم .


آری کافر همه را به کیش خود پندارد .  روز به روز از انسانها بیشتر و بیشتر متنفر می شوم .

روزی می رسد که به خاطرات می پیوندم . البته اگر انسانها به من در صندوقچه ی خاطرات شان یک جایی در نظر بگیرند که نمی گیرند و مرا فراموش می کنند  . به درک . به جهنم .

ما را به خیر تو امید نیست . شر مرسان .


من بجز از خدا از هیچکس و هیچ چیز نمی ترسم . اما برای خودم ارزش قائل هستم و با هیچ انسانی جر و بحث نمی کنم و از تهدید احدی نمی ترسم و انقدر قوی هستم که  می توانم تمام جاسوسها و دشمنان و فریب خوردگان  را نابود کنم .  من ورزشکار هستم و یک زمانی مرتاض بودم و قوای ماورای طبیعی داشتم و هنوز هم دارم . پس به فکر حمله به من نباشید که خیلی راحت شما را ناک اوت می کنم .



حوصله ی   شوخی و خنده  و جفنگ و هوچی گری و دلقک بازی و تیارت و لوده گری و لوس بازی و ... را   اتلاف وقت ندارم . من یک آدم جدی هستم و وقت م ارزش دارد .  وظیفه دارم یکسری نکات اخلاقی را به انسانها یادآور شوم تا بلکه  دنیا از این وضعیت نجات یابد . ترجیح می دهم با خودم خلوت کنم و با هیچ انسانی رابطه نداشته باشم حتی با اقوام درجه یک .  

نصایح ام که تمام شد برای همیشه از مباحث انسانی خارج می شوم و به مباحث فنی می پردازم و این روز زیاد دیر نیست . به زودی از نصیحتهایم خلاص می شوید .


این وبلاگ، به خطرناکترین انسان جهان تعلق دارد . پس احتیاط را رعایت کنید .


+


وحید محمدی - خسته از آدمهای دورو  و آماده ی قتل عام انسانها .  زمین را از لوث وجود انسانها پاک می کنم و خودم به تنهایی مالک تمام کشورهای جهان می شوم . انشاا....